سجادعزیزدل مامان وباباسجادعزیزدل مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

سجادمامان

خال دندون

گل پسرم سلام  از موقعی که این دندون رو درآوردی یه مدتی گذشت یه خال کوچیک روی دندونت زد تا اینکه بالاخره این شکلی شد و جای این خال دندونت شکست آخه چی بگم ...
27 مهر 1401

شیرین کاری ها

سلاااام عزیزدلم  میخوام توی این پست از شیرین کاریهات توی این سن بگم اول اینکه از یازی کردن سیر نمیشی به طوری که من باید همش کار و زندگی رو تعطیل کنم و بشینم باهات فقط بازی کنم 🤕 خودت نیگاه کن چیکار کردی 🤭 نکن پسرجون میفتی که آخه تو با این قد کوچولوت با اون دستای کوچولوت آشپزی کردنت چی میگه  مثلا اینجا میخوای کیک درست کنی دیگه اینکه خیلی بد غذایی و منم برای اینکه بشینی و دوتا میوه بخوری باید ایده بدم برای تزئین و این از هنر نمایی من روی صورت ماهت با حسین خاله داشتید بازی می‌کردید که من این بلا رو سرتون آوردم 😅 قررررربون اون لپات برم ...
27 مهر 1401

تولد ۴ سالگی

تولد تولد تولدت مبااااااااارک عشق مامانی 🤩 عزیز دلم ۴ سال از بهار زندگیت گذشت و یه سال دیگه بزرگتر شدی امسال هم  سورپرایزت کردیم و بابایی بردت بیرون بعد که اومدی خونه من لامپا رو خاموش کردم وقتی اومدی تو حسابی ترسیدی 🤭 برات یه دونه ار تخته آهنربایی و شتر گرفتیم که خیلی دوستش داشتی عزیز دلم  مبااااارکت باشه ...
22 مهر 1401

تصادف با موتور

سلام عزیزدلم گل پسرم ۲۵ مهرسال۹۶ بود وقت اذان مغرب بابایی طبق روال همیشه رفت تاموتور رو روشن کنه باهم بریم مسجد،،همیشه تو زودتر میرفتی و جلو موتورمینشستی،،اونشب بدو بدو با بابایی رفتید سوار شدید تا مثلا منو جا بذارید ولی متاسفانه بابایی موتور رو روشن کرده بود و و توی دنده بود و تو از همه جا بی خبر گاز دادی و از اونجایی که بابایی هنوز تعادل نداشت نتونست موتور رو کنترل کنه و تا وسطای کوچه موتور گاز خورد و بعد دوتایی زمین خوردید 😭 فقط خدا میدونه که من پشت سرتون که این صحنه رو دیدم چی کشیدم اونقدر زدم توی صورت و جیغ زدم که نگو بعد که اومدم جلو دیدم صورتت پراز خونه و بابایی دست وپاش زخم شده سریع سوار ماشین شدیم رفتیم بیمارستان ولی خدا ر...
22 مهر 1401
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سجادمامان می باشد